1 وقت است بگذریم چو موج از شراب تلخ بیرون کشیم گوهر خود را ز آب تلخ
2 کوثر چو سرو جا دهدش در کنار خود هر کس گذشته است درین نشأه ز آب تلخ
3 اینجا به آب توبه ز لب زنگ می بشوی در حشر مشنو از لب رضوان جواب تلخ
4 شکر به زهر و نوش به نشتر که داده است؟ از دل مبر حلاوت ایمان به آب تلخ
5 نه خوردنت به وقت و نه خوابت به جای خویش چون زنده مانده ای تو به این خورد و خواب تلخ؟
6 دل را مسوز ز آتش عصیان که رم کند در پیش سگ اگر فکنی این کباب تلخ
7 صائب بریز اشک که در آفتاب حشر خواهد گرفت دست ترا این گلاب تلخ
دیدگاهها **