لب تشنگی حرص ندارد جگر از صائب تبریزی غزل 6429

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

لب تشنگی حرص ندارد جگر من

1 لب تشنگی حرص ندارد جگر من خشک از قدح شیر برآید شکر من

2 در مشرب جان سختی من رطل گران است هر سنگ که از حادثه آید به سر من

3 از مشرق مغرب گل خورشید برآمد در خواب بهارست نسیم سحر من

4 چون ریگ روان منزل من پا به رکاب است هر سست عنانی نشود همسفر من

5 در خانه و صحراست به لطف تو امیدم ای خانه نگهدار من و همسفر من

6 زان زخم نمایان که ز تیغ تو ربودم افتاد خیابان بهشت از نظر من

7 در حسرت یک مصرع پرواز بلندست مجموعه برهم زده بال و پر من

8 مکتوب وفا در بغلم زنگ برآورد در بیضه عنقاست مگر نامه بر من؟

9 صائب منم امروز که در نه صدف چرخ پیدا نتوان کرد کسی هم گهر من

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر