1 قرار و صبر ندارند عاشقان سماع همیشه بر سر کوچ است کاروان سماع
2 چو برق وباد مهیای بیقراری شو که نیست اختر ثابت درآسمان سماع
3 چنان که صور قیامت محرک جانهاست به دست نای بود روح و جد و جان سماع
4 چو رود نیل دهد کوچه چرخ مینایی کند چو دست بلند آستین فشان سماع
5 صفای وقت کم ازآفتاب تابان نیست چه احتیاج به شمع است در جهان سماع
6 ز برگریز فنا ایمنند تا محشر چوسرو، سبز قبایان بوستان سماع
7 به خاکدان جهان کی سرش فرود آید؟ سبکروی که برآید به لامکان سماع
8 به خون مرده بود نیشتر فرو بردن به گوش مردم افسرده داستان سماع
9 سماع رادلی ازموم نرمتر باید ز صد هزار نفهمد یکی زبان سماع
10 جواب آن غزل است این که گفت عارف روم بیابیا که تویی سرو بوستان سماع