به ساغر احتیاجی نیست حسن از صائب تبریزی غزل 375

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

به ساغر احتیاجی نیست حسن نیم مستش را

1 به ساغر احتیاجی نیست حسن نیم مستش را که می جوشد می از پیمانه چشم می پرستش را

2 به چندین دست نتوانست مژگانش نگه دارد ز افتادن به هر جانب نگاه نیم مستش را

3 نمی سازد پریشان مغز را بوی حنا چندین کدامین سنگدل بر چشم مالیده است دستش را

4 در آغوش نگین دان نیست آرامش ز بی تابی گهر در خانه زین دیده پنداری نشستن را

5 به صید ماهیان، زلف کجش گر سر فرود آرد ربایند از دهان یکدگر چون طعمه شستش را

6 ز حیرت می رود گیرایی از سرپنجه شیران به هر صحرا که راه افتد غزال شیر مستش را

7 اگر ذوق شکستن این دل چون شیشه دریابد چو سنگ از مومیایی پاس می دارد شکستش را

8 شود مستغنی از دریا ز آب و دانه گوهر گذارد چون صدف بر روی هم هر کس که دستش را

9 ز بی برگی به هر کس داد برگ عیش، خرسندی به صد خرمن گل بی خار ندهد خار بستش را

10 ز درد من درین عالم کسی صائب خبر دارد که خالی آورد بیرون ز کام بحر شستش را

عکس نوشته
کامنت
comment