- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسوفی هست دایم آفتاب زندگانی را سیاهی لازم افتاده است آب زندگانی را
2 مده چون غافلان سر رشته تار نفس از کف که بی شیرازه می سازی کتاب زندگانی را
3 حیات جاودان بی دوستان مرگی است پا بر جا به تنهایی مخور چون خضر آب زندگانی را
4 بساط آفرینش را دل آگاه چون باشد؟ که خواب مرگ، بیداری است خواب زندگانی را
5 عنان سیل را هرگز شکست پل نمی گیرد نگردد قد خم مانع شتاب زندگانی را
6 اگر نسیه است فردای جزا پیش گرانخوابان قیامت نقد باشد، خود حساب زندگانی را
7 نباشد برق عالمسوز را رنگی ز خاکستر ز دوزخ نیست پروایی کباب زندگانی را
8 خمار باده شب می کند گل در سحرگاهان قیامت می کند تعبیر خواب زندگانی را
9 سیه گردد به اندک فرصتی روز کهنسالان لب بامی است پیری آفتاب زندگانی را
10 کنم خاک عدم را توتیا، تا کرده ام صائب تماشا عالم پر انقلاب زندگانی را