- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست اندیشه ای از زخم زبان سرکش را خار و خس بستر سنجاب بود آتش را
2 بهره از عمر بود تیره روانان را بیش زودتر جذب کند خاک می بی غش را
3 خوابش از بستر بیگانه پریشان نشود هر که در زندگی از خاک کند مفرش را
4 چشم بر شست تو دارند غزالان حرم خالی از تیر به بازیچه مکن ترکش را
5 به جز از جاذبه مهر و محبت صائب کیست از خانه برون آورد آن سرکش را؟