-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حصاری آدمی را به ز همواری نمیباشد دعای جوشنی چون ترک خونخواری نمیباشد
2 مرا از خانه زنبور آتش دیده، روشن شد که حسن عاقبت با مردمآزاری نمیباشد
3 سبکباری به مقصد میرساند زود رهرو را سفر را سنگ راهی چون گرانباری نمیباشد
4 جرس بیجا گلوی خود ز افغان پاره میسازد ره خوابیده را امید بیداری نمیباشد
5 نشد هرکس عزیز از خواری دوران نیندیشد یتیمان را خطر از خط بیزاری نمیباشد
6 ز شعر تر بزن بر روی خوابآلودگان آبی که در روی زمین خیری چنین جاری نمیباشد
7 ز خاکستر دل آیینه تاریک روشن شد که میگوید سفیدی در سیهکاری نمیباشد؟
8 ندارم گر چه غمخواری درین وحشتسرا شادم که در هرجا طبیبی نیست بیماری نمیباشد
9 ز بیدردی تو خرج آشنایان میشوی صائب وگرنه همدمی چون ناله و زاری نمیباشد