1 هرطرف صد راه پیما هست سر گردان خضر تاکه راافتد درین وادی به کف دامان خضر
2 بی رفیقان موافق آب خوردن سهل نیست می دهد یادازخجالت جلوه پنهان خضر
3 قسمت آیینه از آب روان جز زنگ نیست رزق اسکندر نگردد چشمه حیوان خضر
4 سعی در تعمیر دیوار یتیمان کن که شد ایمن ازسیل فنا زین رهگذربنیان خضر
5 دستگیری فیضها دارددرین ظلمت سرا تا به دامان قیامت می کشد دوران خضر
6 تا نگرددسبز در جوی توآب زندگی خشک بگذر زینهار از چشمه حیوان خضر
7 تا چه باشد هستی ده روزه ماخاکیان چون بنابر آب دارد عمر جاویدان خضر
8 می کنم داغ عزیزان زندگی راناگوار آه افسوسی است مد عمر بی پایان خضر
9 آه کز بیمایگی در دفتر ایجاد نیست مد احسانی بغیر ازعمر جاویدان خضر
10 سبز گردد کشت امیدش زآب زندگی هرکه شد صائب درین مهمانسرا مهمان خضر