-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 جهان و هر چه در او هست رونمای دل است به هیچ جا نرود هر که آشنای دل است
2 هوای نفس ترا کوچه گرد ساخته است وگرنه نقد بود هر چه مدعای دل است
3 اگر به خضر نگردد دچار در ظاهر همان تپیدن پوشیده رهنمای دل است
4 قدم برون منه از دل به سیر باغ و بهار کدام غنچه این بوستان به جای دل است؟
5 ز چشمه آینه جویبار گردد صاف صفای عالم ایجاد در صفای دل است
6 ز طفل مشربی ما به خنده تن در داد وگرنه غنچه شدن باغ دلگشای دل است
7 ز تیغ یار عبث چشم خونبها دارد به خون خویش زدن غوطه خونبهای دل است
8 مبین به چشم تعجب درین بلند ایوان که همچو آبله افتاده زیر پای دل است
9 فضای بال گشایی درین خراب آباد ز لامکان چو گذشتی همین فضای دل است
10 نفس گداخته زان می کند سفر شب و روز که در جهان نبود آنچه مدعای دل است
11 به آفتاب حقیقت کسی رسد صائب که همچو سایه شب و روز در قفای دل است