-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کار سرجوش کند درد ایاغی که مراست پر طاوس بود پای چراغی که مراست
2 نکند شبنم گل ریگ روان را سیراب تر نگردد ز می ناب دماغی که مراست
3 خانه خلق اگر از روزنه روشن گردد دل سیه می شود از روزن داغی که مراست
4 نیست محتاج به شمع دگران خانه من هم ز سرگرمی خویش است چراغی که مراست
5 نیست چون لاله مرا چشم به دست دگران می برون آورد از خویش ایاغی که مراست
6 قسمت خال ز کنج دهن خوبان نیست صائب از روی زمین کنج فراغی که مراست