-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چرخ را خون شفق در دل ز استغنای اوست رنگ زرد آفتاب از آتش سودای اوست
2 از علم غافل نگردد لشکری در کارزار فتنه روی زمین را چشم بر بالای اوست
3 آن که کوه صبر ما را سر به صحرا داده است کوه طور از وحشیان دامن صحرای اوست
4 آرزو در دل، نگه در چشم سوزد خلق را از حیا نوری که در آیینه سیمای اوست
5 هست دیوان قیامت را اگر بسم اللهی پیش ارباب بصیرت، قامت رعنای اوست
6 آن که ما را سر به صحرا داده چون موج سراب در لباس شبروان آب خضر جویای ماست
7 عشق هیهات است گردد جمع صائب با خرد هر سری کز عقل خالی شد پر از سودای اوست