1 آب حیات شبنم آن روی چون گل است عنبر خمیر مایه آن زلف و کاکل است
2 یک چشم پر خمار به از صد قدح شراب یک چهره شکفته به از صد چمن گل است
3 بر روی دست باد مرادست سیر من تا بادبان کشتی من از توکل است
4 در دور خط تمام شود گیر و دار زلف بیچاره عاشقی که گرفتار کاکل است
5 در پیری از حیات اقامت طمع مدار سیل است عمر و قامت خم گشته چون پل است
6 شاخی که بی ثمر نبود در چهار فصل دست ز کار رفته اهل توکل است
7 استادگی است صیقل آیینه آب را روشنگر جمال معانی تأمل است
8 این خرده ای که کرده گره گل در آستین صائب سپند شعله آواز بلبل است
دیدگاهها **