-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رگ جانها به دم تیغ عدم پیوسته است زود بر باد رود هر چه به دم پیوسته است
2 استواری طمع از عمر سبکسیر مدار کز دو سر، رشته جانها به عدم پیوسته است
3 چون قلم گر چه جدا گشته مرا بند از بند شکرلله که دم من به قدم پیوسته است
4 نسبت آهوی رم کرده و صحرا دارد گر به ظاهر تن و جان هر دو به هم پیوسته است
5 بر مدار از قدم تیغ شهادت سر خویش کاین رگ ابر به دریای کرم پیوسته است
6 هست با ناوک مژگان تو زور دو کمان تا دو ابروی بلند تو به هم پیوسته است
7 آه شیرازه جمعیت اوراق دل است که صف آرایی لشکر به علم پیوسته است
8 نشود یک جهان را در و دیوار حجاب هر کجا هست برهمن به صنم پیوسته است
9 چون کنم فکر رهایی، که مرا بر پیکر داغ چون حلقه زنجیر به هم پیوسته است
10 نیست ممکن که رود چین ز جبینش صائب هر که چون سکه به دینار و درم پیوسته است