-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش آن نامهربان احوال ما پرسید و رفت صد سخن سر کرد، اما یک سخن نشنید و رفت
2 هر که آمد در غم آباد جهان، چون گردباد روزگاری خاک خورد، آخر به خود پیچید و رفت
3 وقت آن کس خوش که چون برق از گریبان وجود سر برون آورد و بر وضع جهان خندید و رفت
4 ای کم از زن! فکر مرکب در طریق کعبه چیست این بیابان را به پهلو رابعه غلطید و رفت
5 گریه می آید به منصورم که در دار فنا گفت چندین حرف حق، یک حرف حق نشنید و رفت
6 (سیر معراج فنا را قوتی در کار نیست چون شرر می باید اندک همتی ورزید و رفت)
7 صائب آمد در حریمت با دل امیدوار شد به صد دل از امید خویشتن نومید و رفت