- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زبان برگ بود از ذکر خامش بوستانها را نسیم نوبهاران کرد گویا این زبانها را
2 ز عقل کوتهاندیش است سرگردانی مردم بیابان مرگ میسازد دلیل این کاروانها را
3 اگر آزادهای، آسوده باش از سردی دوران که دارد یاد هر سروی درین گلشن خزانها را
4 سر سوداییان از گردش جام است مستغنی که آب از شوق باشد آسیای آسمانها را
5 به بی نام و نشانی میتوان شد ایمن از آفت که زود از پا درآرد گردنافرازی نشانها را
6 به استمرار، نعمت در نظرها خوار میگردد ز گلگشت چمن لذت نباشد باغبانها را
7 علایق دامن آزادگان صائب نمیگیرد ز جولان نیست مانع خار و خس آتشعنانها را