1 زبان مار بود خار آشیان فراق که باد جلوه گه برق، خانمان فراق
2 چو آفتاب زبانهای آتشین خواهم که الامان زنم از تیغ بی امان فراق
3 هزار شق شود از درد همچو خامه موی زبان خامه فولاد از بیان فراق
4 چو برگ لاله شود داغدار پرده گوش شود چو گرم سخن آتشین زبان فراق
5 حبابش از سر نوح است و موجش ازدم تیغ برون میار سراز بحر بیکران فراق
6 نهشت با کمرش دست درمیان آریم که بشکند کمر دوری و میان فراق
7 چو موج محو شدم در محیط وصل و هنوز به روی بحر کشم مد داستان فراق
8 نمی رسد به پریشانیم، اگر صائب ز تار زلف کنم مد داستان فراق
دیدگاهها **