- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اندیشه ز کلفت دل بیتاب ندارد پروای غبار آینه آب ندارد
2 از فکر مکان جان مجرد بود آزاد حاجت به صدف گوهر نایاب ندارد
3 درمان بود آن درد که اظهار توان کرد آن زخم کشنده است که خوناب ندارد
4 در فقر وفنا کوش که جمعیت خاطر فرش است در آن خانه که اسباب ندارد
5 ریزد ز هم از پرتو منت دل نازک ویرانه ما طاقت مهتاب ندارد
6 سر گرم طلب باش که چندان که روان است از زنگ خطر اینه آب ندارد
7 بر آینه ساده دلان نقش گران است دیوار حرم حاجت محراب ندارد
8 صائب به چه امید برآییم ز غفلت بیداری ما آگهی خواب ندارد