1 ذوق خاموشی مرا روزی که دامنگیر بود گرد را هم سرمه سای ناله زنجیر بود
2 این زمان منزل پرستم، ورنه چندی پیش ازین نقش پای خضر در چشمم دهان شیر بود
3 دست معمار فلک را کوتهی پیچیده داشت تا دل ویرانه من قابل تعمیر بود
4 زهر چشم عشق هر پیمانه خونم که داد چون به رغبت نوش کردم کاسه پر شیر بود
5 عشق آتشدست تا در پیکر من خانه داشت سینه من گرمتر از خوابگاه شیر بود
6 تخته مشق حوادث نیست صائب این زمان سینه او چون هدف دایم نشان تیر بود