1 ز سوز عشق بود خارخار گریه شمع به دست شعله بود اختیار گریه شمع
2 ز خاک سوخته پروانه را برانگیزد بنفشه وار، هوای بهار گریه شمع
3 بیا که تا تو چو گل رفته ای ز بزم برون ز هم نمی گسلد پود وتار گریه شمع
4 اگر چه دورم ازان بزم، می توانم داد حساب خنده گل با شمار گریه شمع
5 خبر نداشتم از شعله های بی زنهار به آب راند مرا جویبار گریه شمع
6 چه شود ازین که بلندست دامن فانوس؟ چو هیچ وقت نیامد به کار گریه شمع
7 حذر زگریه آتش عنان صائب کن که نیست گریه او در شمار گریه شمع