دل غریب مرا بوی گل بجا از صائب تبریزی غزل 3789

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

دل غریب مرا بوی گل بجا آورد

1 دل غریب مرا بوی گل بجا آورد کز آن بهار خبرهای آشنا آورد

2 به بوی پیرهن مصر بد مرساد! که کار بسته ما را گرهگشا آورد

3 ز تیغ، فیض دم صبح عید می یابد کسی که روی به سرمنزل رضا آورد

4 غرور عشق زلیخا بهانه انگیزست وگرنه یوسف ما بندگی بجا آورد

5 همیشه سبز ز آب حیات باد چو خضر خطی که حسن ترا بر سر وفا آورد

6 شکایت از ستم آسمان مروت نیست که برگ سبزی ازان یار آشنا آورد

7 اگرچه گل به رخ یار نسبتی دارد بدیهه عرق شرم از کجا آورد؟

8 همان که از گل بی خار داشت خار دریغ مرا به سیر مغیلان پرهنه پا آورد

9 کجا به ناف کند بازگشت نافه چین؟ نمی توان دل رم کرده را بجا آورد

10 بساط مخمل و اطلس ز نقش ساده شده است ز نقشهای مرادی که بوریا آورد

11 خط مسلمی از دار و گیر عقل گرفت به آستانه عشق آن که التجا آورد

12 رسید تا به سگش استخوان من صائب چها که بر سر من سایه هما آورد!

عکس نوشته
کامنت
comment