1 خاک نتواند حجاب دیده روشن شود دیده روشن چراغی نیست بی روغن شود
2 می کشد سررشته خواری به عزت عاقبت رد گلشن هر چه شد پیرایه گلخن شود
3 هر نسیمی می تواند خضر راه او شدن هر که چون برگ خزان آماده رفتن شود
4 چرب نرمی رتبه ای دارد که با حکم روان آب روشن زبردست موجه روغن شود
5 نفس سرکش را کند مغرور، دنیای خسیس در بساط شعله خار و خس رگ گردن شود
6 عارفان را دل قوی گردد ز موج حادثات بحر از باد مخالف صاحب جوشن شود
7 این جواب آن غزل صائب که می گوید مسیح یاد روی او کنم تا خانه ام روشن شود