1 آسمان تا بود، با ما بر سر بیداد بود روی ما دایم طرف با سیلی استاد بود
2 آستین چندان که افشاندیم دست از ما نداشت در دل ما ریشه غم جوهر فولاد بود
3 سرو چون شمشیر زهرآلود می آمد به چشم بس که از سیر گلستان بی تو دل ناشاد بود
4 زینهار از خرقه آرایان مشو غافل که من هر خشن پوشی که دیدم خانه صیاد بود
5 می کنند اهل هنر نام بزرگان را بلند بیستون آوازه ای گر داشت از فرهاد بود
6 یاد ایامی که ما را بر سر از آزادگی سایه بال هما چون سایه جلاد بود
7 از قبول خلق دل سررشته را گم کرده بود دست رد بر سینه ما سیلی استاد بود
8 اختر ما تا فروغ دولت بیدار داشت بر چراغ بزم ما دست حمایت باد بود
9 از ندامت سوخت هر کس بر دل ما زخم زد مرهم این صید از خاکستر صیاد بود
10 ناله ای کردیم و آتش در نهاد خود زدیم چون سپند آرام ما موقوف یک فریاد بود
11 کم بلایی نیست صائب پرسش ارباب رسم چشم زخم عید ما دایم مبارکباد بود