-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سایه بر هر کس که آن سرو خرامان افکند رعشه چون آب روانش بر رگ جان افکند
2 عشق بالا دست هر کس را که برگیرد زخاک آسمان را بر زمین چون سایه آسان افکند
3 پرده ناموس نتواند حریف عشق شد بادبان چون پرده بر رخسار طوفان افکند؟
4 از گلوی خود بریدن وقت حاجت همت است ورنه هر کس گاه سیری پیش سگ نان افکند
5 هر که را شرم کرم در زیر دامان پرورد در دل شب سایلان را زر به دامان افکند
6 هر که اینجا جمع سازد خویش را، فردای حشر خویش را چون قطره در دریای غفران افکند
7 رحم کن بر ناتوانان کز دهان شکوه مور می تواند رخنه در ملک سلیمان افکند
8 بر ضعیفان رحم کردن، رحم بر خود کردن است وای بر شیری که آتش در نیستان افکند
9 من چسان صائب نگهداری کنم خود را، که خضر خویش را دانسته در چاه زنخدان افکند