1 مهر را سوختگان بوته خاری گیرند ماه را زنده دلان شمع مزاری گیرند
2 چون گشایند نظر مملکتی بگشایند باز چون چشم ببندند حصاری گیرند
3 آسمانها مگر از گردش خود سیر شوند ورنه عشاق محال است قراری گیرند
4 مرکز از دایره بیرون نتواند رفتن عاشقان چون ز غم و درد کناری گیرند؟
5 آنقدر ریگ روان نیست درین قحط آباد که اسیران تو از داغ شماری گیرند
6 صائب این آن غزل حافظ شیرین سخن است که درین خیل، حصاری به سواری گیرند