گر نمک در باده آن کان ملاحت از صائب تبریزی غزل 2576

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

گر نمک در باده آن کان ملاحت افکند

1 گر نمک در باده آن کان ملاحت افکند در میان میکشان شور قیامت افکند

2 چون به سیر ماهتاب آید مه شبگرد من ماه را از هاله در گرداب حیرت افکند

3 استخوان در پیکرش صبح سعادت می شود سایه بر هر کس همای ما به دولت افکند

4 تا توان در کنج عزلت با سر آزاده زیست خویش را عاقل چرا در دام صحبت افکند؟

5 می کند ناز دو بالا بعد ازین بر قمریان دست اگر بر دوش سرو آن سرو قامت افکند

6 هست از دنیا نظر بستن نظر واکردنش هر که بر دنیا نظر از روی عبرت افکند

7 زیر سقف آسمان صائب چو خونی زیر تیغ چشم بر هر کس به امید شفاعت افکند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر