-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر نمک در باده آن کان ملاحت افکند در میان میکشان شور قیامت افکند
2 چون به سیر ماهتاب آید مه شبگرد من ماه را از هاله در گرداب حیرت افکند
3 استخوان در پیکرش صبح سعادت می شود سایه بر هر کس همای ما به دولت افکند
4 تا توان در کنج عزلت با سر آزاده زیست خویش را عاقل چرا در دام صحبت افکند؟
5 می کند ناز دو بالا بعد ازین بر قمریان دست اگر بر دوش سرو آن سرو قامت افکند
6 هست از دنیا نظر بستن نظر واکردنش هر که بر دنیا نظر از روی عبرت افکند
7 زیر سقف آسمان صائب چو خونی زیر تیغ چشم بر هر کس به امید شفاعت افکند