-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فکر حاصل ره ندارد در دل آزاده ام تخم خال عیب باشد در زمین ساده ام
2 قطره بی ظرفم اما چون به جوش آید دلم می کند تنگی خم گردون به جوش باده ام
3 گر چه صحرایی است بر مشت غبارم چشم مور دربغل دارد فلکها را دل بگشانده ام
4 هیچ کس را دل نمی سوزد به من چون آفتاب گرچه از بام بلند آسمان افتاده ام
5 اختیاری نیست سیر موجه بیتاب من سالها شد از بام بلند آسمان افتاده ام
6 می زنم در لامکان پر با پریزادان قدس پشت بردیوار جسم از کاهلی ننهاده ام
7 گردش چشمی که من زان دشمن دین دیده ام بادبان کشتی می می کند سجاده ام
8 از بزرگان دیدن دربان مرا دلسرد ساخت کرد یک دیدن ز صد نادیدنی آزاده ام
9 می شود قفل خموشی غنچه منقار او گر شود آیینه طوطی ضمیر ساده ام
10 انتظار همرهان صائب عنانگیر من است ورنه من عمری است تا پرواز را آماده ام