- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حاصل شمشیر برق از کشت ما خون خوردن است باد دستی خرمن ما را دعای جوشن است
2 وقت ما از رخنه سهلی پریشان می شود جنت در بسته ما خانه بی روزن است
3 دست شستن از حیات عاریت در زندگی قطره خود را به دریای بقا پیوستن است
4 نور می گردد غذا در جسم پاک قانعان خانه زنبور از شهد مصفا روشن است
5 جاهلان را پرده پوشی نیست بهتر از سکوت پای خواب آلود بیدارست تا در دامن است
6 رزق برق است آنچه می داری دریغ از خوشه چین خرمنی کز باد دستی جمع گردد خرمن است
7 دل درون سینه من همچو پیکان در بدن می نماید ساکن، اما روز و شب در رفتن است
8 بهر عبرت چشم صائب می گشایم گاه گاه ورنه باغ دلگشای من نظر پوشیدن است