-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زان دم تیغ که از آب بقا سیراب است آب بردار که صحرای فنا بی آب است
2 پیر کنعان نظر از راه نظر بستن یافت چشم پوشیدن این طایفه فتح الباب است
3 طوق زنجیر، گریبان سورست مرا موی چون تیغ زند بر تن من، سنجاب است
4 تا رسیده است به آن موی کمر پیچیده است رشته جان من و موی کمر همتاب است
5 ذره ای نیست در آفاق که سرگردان نیست این محیطی است که هر قطره او گرداب است
6 اشک در دیده شرابی است که در جام جم است داغ بر سینه چراغی است که در محراب است
7 فارغ از دردسر منت تعمیرم ساخت صندل جبهه ویرانه من سیلاب است
8 حیف و صد حیف که از آب مروت خالی است این همه کاسه زرین که بر این دولاب است
9 خواب و بیداری آگاه دلان نیست به چشم شب این طایفه روزی است که دل در خواب است
10 تا گرفته است ز لب مهر خموشی صائب گوش این نغمه شناسان، صدف سیماب است