- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گوهر کامل عیاران چشم نمناک است و بس تحفه روشندلان آیینه پاک است و بس
2 هرگروهی قبله ای دارند ارباب نیاز قبله حاجت روای ما دل چاک است و بس
3 شیر و شکر از عداوت خون هم را می خورند سازگاری در میان برق و خاشاک است و بس
4 خرمن بی حاصلان پهلو به گردون می زند در شکست خوشه ما برق چالاک است و بس
5 صبح را زخم نمایان مشرق خورشید شد روزنی گر دارد این غمخانه فتراک است و بس
6 ذره تا خورشید از جام طلب سرگشته اند نه همین سرگشتگی مخصوص افلاک است و بس
7 کاسه لیسان فروغ مه گروه دیگرند ماهتاب کلبه مانور ادراک است و بس
8 گریه اطفال آرد خون مادر را به جوش بحر رحمت را نظر بر چشم نمناک است و بس
9 ذوق مستی از حضور خسروی بالاترست دولت بال همادر سایه تاک است و بس
10 از نکورویان به دیداری قناعت کرده است دامن آیینه از گرد هوس پاک است و بس
11 دست حاتم هم بساط جود را طی کرده است نه همین قارون ز خست در ته خاک است و بس
12 مشکلی چون رو دهد سردرگریبان می برند فتح باب اهل دل از سینه چاک است و بس
13 تا به کی غربال خواهی کرد روی خاک را؟ گوهر آسودگی در سینه خاک است و بس
14 بی شعوران از شراب کامرانی سرخوشند زهر در پیمانه ارباب ادراک است و بس
15 نیستی از ورطه هستی خلاصت میکند صندل این دردسر در قبضه خاک است و بس
16 صائب ارباب هوس در عهد او آسوده اند غمزه اش در کشتن عشاق بیباک است و بس