-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 گذشته است ز تعریف،قد رعنایش الف کشد به زمین سرو پیش بالایش
2 زسوزن مژه خویش چشم آن دارم که چشم خویش بدوزم به چشم شهلایش
3 حریف تلخی بادام چشم او که شود؟ تلافی ار ننماید لب شکرخایش
4 به رنگ هاله فلکها تمام آغوشند که سر زند ز افق ماه عالم آرایش
5 همان حلاوت کنج دهان به کام رسد به هرکجا که زنی بوسه از سراپایش
6 ز انفعال فلاخن کند ترازو را اگر به خانه زین بنگرد زلیخایش
7 (فتدرهش به خیابان عمر جاویدان چو سایه هرکه تواند فتاد درپایش )
8 مرا به گلشن جنت چه می بری صائب؟ فکنده است مرا دربهشت سودایش