- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نخل خزان رسیده ما را فشانده گیر برگ ز دست رفته ما را ستانده گیر
2 تعجیل در گرفتن دل اینقدر چرا؟ آهوی زخم خورده ما را دوانده گیر
3 زان پیشتر که خرج نسیم خزان شود این خرده ای که هست چو گل برفشانده گیر
4 چون عاقبت گذاشتی و گذشتنی است خود رابه منتهای مطالب رسانده گیر
5 از مغرب زوال چو آخر گزیر نیست چون آفتاب روی زمین راستانده گیر
6 چون دست آخر از تو به یک نقش می برند نقش مراد بر همه عالم نشانده گیر
7 درخاک، نعل تیر هوایی در آتش است مرکب به روی پیشه گردون جهانده گیر
8 این آهوی رمیده که رام تو گشته است تا هست درکمندتو، از خود رمانده گیر
9 چون کندنی است ریشه ازین تیره خاکدان دردل هزار نخل تمنا نشانده گیر
10 زین صید گاه هیچ غزالی نجسته است درخاک و خون شکاری خود رانشانده گیر
11 خواری کشیدگان به عزیزی رسند زود از بند و چاه، یوسف خودرا رهانده گیر
12 دنیا مقام و مسکن جان غریب نیست این شاهباز رازنشیمن پرانده گیر
13 چون نیست هیچ کس که به داد سخن رسد صائب به اوج عرش، سخن را رسانده گیر