دردی که سازگار تو گردد از صائب تبریزی غزل 4846

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

دردی که سازگار تو گردد دواشناس

1 دردی که سازگار تو گردد دواشناس زهری که خوشگوار شد آب بقاشناس

2 نان جوین خویش به از گندم کسان پهلوی خشک خویش به از بوریا شناس

3 هر طایری که سایه به فرق تو افکند از بهر فال، سایه بال هماشناس

4 از هردری که دست کرم رو گشاده نیست چون برق و باد بگذر و دارفناشناس

5 هرخون که در دل تو کند دور آسمان خون جگر مخور، می لعلی قباشناس

6 آب مروت از قدح هیچ کس مجوی خود را حسین و روی زمین کربلاشناس

7 چون عقل عشق رابشناسد چنان که هست ؟ عیسی شناس نیست طبیب گیاشناس

8 خود را ز چار موجه تدبیر وارهان دارالامان خاک، مقام رضاشناس

9 هر آدمی که نیست دراو رنگ مردمی بی قدر و اعتبار چو مردم گیاشناس

10 این آن غزل که گفت نظیری خوش سخن اقبال اهل دل ز قبول خداشناس

عکس نوشته
کامنت
comment