-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن که در جام خضر آب بقا ریخته است به لب تشنه ما زهر فنا ریخته است
2 ما نه امروز کبابیم، که معمار ازل رنگ افلاک ز خاکستر ما ریخته است
3 طفلی و سنگ و گهر در نظرت یکسان است تو چه دانی که درین خاک چها ریخته است!
4 نیست پرواز به بال دگران شیوه من ورنه در سایه من بال هما ریخته است
5 خاک را دست به افسردن این آتش نیست خون عشاق عیان است کجا ریخته است
6 ما نه آنیم که بر برگ بلرزیم چو بید بارها دامن گل از کف ما ریخته است
7 صائب از چشمه آیینه کجا گیرد آب؟ آن که در شوره زمین آب بقا ریخته است