آنکه می آید زطفلی از دهانش از صائب تبریزی غزل 4638

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

آنکه می آید زطفلی از دهانش بوی شیر

1 آنکه می آید زطفلی از دهانش بوی شیر می گدازد عاشقان را چون شکر در جوی شیر

2 صحبت سیمین تنان شیرین لبان را آتش ا ست کاهش شکر بوداز چربی پهلوی شیر

3 می کند بی دست وپایی نعمت فردوس نقد روزی اطفال اینجامی رسد از جوی شیر

4 سخت طفلانه است سنجیدن به مردان جهان کوهکن راکز دهان تیشه آیدبوی شیر

5 سخت رویان رابه خلق خوش توان مغلوب کرد قند را درهم شکست از چرب نرمی خوی شیر

6 پاک طینت عیب خود را بر زبان می آورد موی را پنهان نیارد کرد هرگز روی شیر

7 نیست در مصر قناعت تشنه چشمی حرص را خشک می آید برون اینجا شکر از جوی شیر

8 وقت حاجت راه روزی خود هویدامی شود طفل بی مادر کند زانگشت جست و جوی شیر

9 وعده های خشک بی ریزش نمی آید بکار طفل را نتوان خمش کردن به گفت و گوی شیر

10 در حریم صبح صائب پاک کن دل از خودی کز غباری از صفا بیمایه گردد روی شیر

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر