-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنکه می آید زطفلی از دهانش بوی شیر می گدازد عاشقان را چون شکر در جوی شیر
2 صحبت سیمین تنان شیرین لبان را آتش ا ست کاهش شکر بوداز چربی پهلوی شیر
3 می کند بی دست وپایی نعمت فردوس نقد روزی اطفال اینجامی رسد از جوی شیر
4 سخت طفلانه است سنجیدن به مردان جهان کوهکن راکز دهان تیشه آیدبوی شیر
5 سخت رویان رابه خلق خوش توان مغلوب کرد قند را درهم شکست از چرب نرمی خوی شیر
6 پاک طینت عیب خود را بر زبان می آورد موی را پنهان نیارد کرد هرگز روی شیر
7 نیست در مصر قناعت تشنه چشمی حرص را خشک می آید برون اینجا شکر از جوی شیر
8 وقت حاجت راه روزی خود هویدامی شود طفل بی مادر کند زانگشت جست و جوی شیر
9 وعده های خشک بی ریزش نمی آید بکار طفل را نتوان خمش کردن به گفت و گوی شیر
10 در حریم صبح صائب پاک کن دل از خودی کز غباری از صفا بیمایه گردد روی شیر