1 شب که دامان سر زلف توام در چنگ بود دامن صحرای محشر بر جنونم تنگ بود
2 در گلستانی که شبنم قفل بیرون درست بلبل گستاخ ما پهلونشین رنگ بود
3 عالمی را دشمن جان کرد با من نامه اش امن بودم تا جواب نامه من جنگ بود
4 در بهارستان وحدت سبزه بیگانه نیست دست بر هر تار این قانون زدم آهنگ بود
5 تا غبار خودپرستی شستم از لوح بصر رو به هر وادی که کردم خضر پیشاهنگ بود