1 شب که روی تو ز می در عرق افشانی بود دل سراسیمه تر از کشتی طوفانی بود
2 خار در پیرهنم جوهر ذاتی می ریخت بس که چون تیغ مرا ذوق ز عریانی بود
3 دیده شوخ به گرداب غم انداخت مرا یاد آن روز که در عالم حیرانی بود
4 شیشه و سنگ بغل گیری هم می کردند چه صفا بود که در عالم روحانی بود
5 شوق روزی که به گرد تو مرا می گرداند آسمان صورت دیوار گرانجانی بود
6 شهری از حسن غریب تو بیابانی شد عاشق لیلی اگر یک دو بیابانی بود
7 از سر کوی تو روزی که به جنت رفتم توشه راه من از اشک پشیمانی بود
8 چون قلم تا کمر هستی ناقص بستم تیغ دایم به سرم از خط پیشانی بود
9 تا برآورد سر از حلقه مستی صائب دل ما شانه کش زلف پریشانی بود