1 غفلت زدگان دیده بیدار ندانند از مرده دلی قدر شب تار ندانند
2 رحم است بر آن قوم که بیداری شب را صد پرده به از دولت بیدار ندانند
3 دارند در ایام خزان جوش بهاران حیرت زدگانی که گل از خار ندانند
4 جمعی که ز سر پای نمودند چو پرگار یک نقطه درین دایره بیکار ندانند
5 مغرور کند جوش خریدار گهر را خوب است که خوبان ره بازار ندانند
6 تا آینه از دست نکویان نگذارند بیطاقتی تشنه دیدار ندانند
7 زان خلق دلیرند به گفتار که از جهل گفتار خود از جمله کردار ندانند
8 صائب طمع نامه فضولی است ز خوبان ما را به پیامی چو سزاوار ندانند