تندخویان می زنند آتش از صائب تبریزی غزل 6014

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

تندخویان می زنند آتش به جان خویشتن

1 تندخویان می زنند آتش به جان خویشتن می خورد دل شمع دایم از زبان خویشتن

2 راه حرف آشنایان سبزه بیگانه بست اینقدر غافل مباش از گلستان خویشتن

3 نیست نرگس را چو برگ گل به شبنم احتیاج دولت بیدار باشد دیده بان خویشتن

4 چون گل رعنا فریب مهلت دوران مخور در بهاران بگذران فصل خزان خویشتن

5 چون صدف ناچار اگر باید لب خواهش گشاد پیش هر ناشسته رو مگشا دهان خویشتن

6 سرفرو نارد به چرخ پست فطرت، هر که ساخت از بلندی های همت آسمان خویشتن

7 ریزه چین خوان من ذرات و من چون آفتاب از شفق در خون زنم هر روز نان خویشتن

8 از زبردستان کسی زه بر کمان من نبست حلقه بیرون بردم از میدان کمان خویشتن

9 بلبلان افسرده می گردند صائب، ورنه من تخته می کردم ز خاموشی دکان خویشتن

عکس نوشته
کامنت
comment