-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 چراغ صبح و دم مستعار هر دو یکی است بقای خرده جان و شرار هر دو یکی است
2 ز لطف و قهر نمی بالم و نمی نالم به خار خشک، خزان و بهار هر دو یکی است
3 چنان ربوده این باغ و بوستان شده ام که نوشخند گل و نیش خار هر دو یکی است
4 فسردگی و کدورت شده است عالمگیر جوان و پیر درین روزگار هر دو یکی است
5 چنان گزیده دنیای بد گهر شده ام که پیش دیده من گنج و مار هر دو یکی است
6 مکن به بدگهران مردمی که آتش را چه گل به جیب فشانی چه خار هر دو یکی است
7 چه لازم است شب و روز خون دل خوردن؟ چو سنگ و لعل درین روزگار هر دو یکی است
8 توان به زنده دلی شد ز مردگان ممتاز وگرنه سینه و لوح مزار هر دو یکی است
9 اگر دو بین ز دو رنگی نگشته ای صائب شب جدایی و روز شمار هر دو یکی است