1 نالهٔ مظلوم در ظالم سرایت میکند زین سبب در خانهٔ زنجیر دایم شیون است
1 بی کسی کی خوار سازد زاده اقبال را؟ شهپر سیمرغ می گردد مگس ران زال را
2 با تهی چشمان چه سازد نعمت روی زمین؟ سیری از خرمن نباشد دیده غربال را
1 می گدازد خون گرمم نشتر فصاد را می کند از آب عریان، دشنه فولاد را
2 سرو از قمری به سر صد مشت خاکستر فشاند تا به سنبل راه دادی شانه شمشاد را
1 در طلب سستی چو ارباب هوس کردن چرا؟ راه دوری پیش داری، رو به پس کردن چرا
2 شکر دولت سایه بر بی سایگان افکندن است این همای خوش نشین را در قفس کردن چرا
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را