1 ناله آتش عنانم رخنه در گردون کند گریه پا در رکابم شهر را هامون کند
2 دامن فکر بلند آسان نمی آید به دست سرو می پیچد به خود تا مصرعی موزون کند
3 دست لیلی را غرور حسن دارد در نگار پنجه شیران مگر دلجویی مجنون کند
4 پای ما از خار صحرای جنون را ساده کرد وای بر دستی که خار از پای ما بیرون کند
5 کار با عمامه و دور شکم افتاده است خم درین محفل بزرگیها به افلاطون کند
6 رزق ما لب بستگان را بی طلب خواهد رساند آن که خاک بی زبان را طعمه از قارون کند
7 صفحه را جیب و بغل گنجینه گوهر شود خامه صائب چو دست از آستین بیرون کند