- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خطی که گرد رخ او ز مشک ناب بود یکی ز حلقه بگوشانش آفتاب بود
2 به خواب نازندیده است دولت بیدار گشایشی که در آن چشم نیمخواب بود
3 چنین که سنگدل افتاده کوه تمکینت عجب که ناله عشاق را جواب بود
4 شراب تلخ ز شیرین بود گواراتر ز لطف بیش مرا چشم برعتاب بود
5 ز علم رسم دل خویش ساده که کتاب به چشم زنده دلان پرده های خواب بود
6 ز روشنایی دل ظلمت است قسمت نفس سیاه روزی خفاش از آفتاب بود
7 فریب جلوه دنیا مخور ز بی بصری که غول تشنه لبان موجه سراب بود
8 به سعی خویش بودغره از سیاه دلی اگر چه بال و پرسایه ز آفتاب بود
9 شمرده نه قدم خویش تا رسی به مراد که دوری ره نزدیک از شتاب بود
10 ز روشنایی دل خواب شد به چشمم تلخ نمک به دیده روزن ز ماهتاب بود
11 ز برگ عیش دگرها شوند اگر خوشوقت حضور صائب از اندیشه صواب بود