1 خط سیه مبادا زان خال سربرآرد عمرش تمام گردد چون مور پربرآرد
2 در غنچگی چو لاله ما شعله طینتان را داغ سیاه بختی دود از جگر برآرد
3 دم را به لب گره زن کز قعر بحر غواص از دولت خموشی عقده گهر برآرد
4 تنها نمی پرد چشم بر دانه های خالش وقت است خیل مژگان چون مور پربرآرد
5 هر شاخی از بنفشه میلی است سرمه آلود بیچاره عندلیبی کز بیضه سربرآرد
6 سهل است اگر ز تیرش داریم چشم پیکان از بید می تواند همت ثمر برآرد
7 خضر بلند فطرت با آن سواد روشن از خط جوهر تیغ مشکل که سربرآرد
8 از زلف دل گرفتن بازیچه می شمارد از قید هند صائب خودرا اگر برآرد