- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خط تو راه دین ودل وهوش می زند ته جرعه ای است این که به سرجوش می زند
2 از خط سبز مستی حسن تو کم نشد این می به شیشه رفت وهمان جوش می زند
3 بر آتش عذار تو دامان دیگرست هر سیلیی که خط به بناگوش می زند
4 از خط فزودمستی آن چشم پر خمار در نوبهار چشمه فزون جوش می زند
5 روی زمین زلغزش مستان شودکبود زینسان که جلوه توره هوش می زند
6 از شرم اگرچه نیست زبان طلب مرا خمیازه حلقه بر لب خاموش می زند
7 با سرو سرکشی که ز خودراست بگذرد با سرو سرکشی که ز خودراست بگذرد
8 سنگی که می زند به من آن طفل شوخ چشم دست نوازشی است که بر دوش می زند
9 باشد پیاده ای که زندخنده برسوار زاهد که خنده بر من مدهوش می زند
10 صائب دلیل پختگی عقل خامشی است تا نارس است باده به خم جوش می زند