1 خط تو تیغ به رخسار آفتاب کشید هزار حلقه به گوشش ز پیچ وتاب کشید
2 ز خط چگونه کنم ترک آن لب میگون که می توان عرق از درد این شراب کشید
3 ز خط حضور دل داغ دیده می داند به سایه رخت خود آن کس کز آفتاب کشید
4 به پیچ وتاب ازان زلف او سرآمد شد که پیش موی میان مشق پیچ وتاب کشید
5 به زخمی از دم تیغ تو سرفراز نشد اگر چه جاذبه من ز آهن آب کشید
6 کباب همت مردانه زلیخایم که یوسف از چه کنعان به جای آب کشید
7 شدم مقید دنیا ز تشنه چشمیها به دام خویش مرا موجه سراب کشید
8 بود بجا ز سخن آبرو طمع کردن اگر توان ز گل کاغذی گلاب کشید
9 ز پیچ تاب مکش سر چو بیدلان صائب که رشته را به گهر سر ز پیچ وتاب کشید