- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خط نسازد بی صفا آن عارض پر نور را از نسیم صبح پروا نیست شمع طور را
2 شکوه مهر خاموشی می خواست گیرد از لبم ریختم در شیشه باز این باده پر زور را
3 پا منه بیرون ز حد خویش تا بینا شوی نیست حاجت با عصا در خانه خود کور را
4 همچنان از خار خار دانه چشمش می پرد گر بود زیر نگین ملک سلیمان مور را
5 خرمن خود سوخت هر کس بی گناهان را گزید نیش گردد آتش آخر خانه زنبور را
6 ساحل دریای پر شور جهان، ترک خودی است مهد آسایش بود دار فنا منصور را
7 از نظربازان خود غافل نگردد شرم حسن روی دل در پرده باشد غنچه مستور را
8 نیست صائب در جهان بی خودی بیم گزند باده خواران نقل می سازند چشم شور را