-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 چراغ عشق نمی گردد از لحد خاموش کی آتش جگر سنگ می شود خاموش؟
2 ز پند ناصح بی مغز ،عشق آسوده است که بحر را نکند پرده ز بد خاموش
3 چو شمع کشته نلرزد به زندگانی خویش زبان هر که شد از حرف نیک و بد خاموش
4 به گفتگوی تنک مایگان مبر غیرت که زود می شود این سیل بی مدد خاموش
5 ز رهگذار نفس تیره می شود دلها ز هیچ آینه خجلت نمی کشد خاموش
6 شکایت تو ز افلاک از درشتی توست که خاک نرم بوددرته لگد خاموش
7 ز قحط شیر مروت سپهر خشک مزاج مرا به جنبش گهواره می کند خاموش
8 چنان که طفل به تدریج می شود گویا زبان عقل به تدریج می شود خاموش
9 اگر نسیم دم عیسوی شود صائب چو غنچه تن به شکفتن نمی دهد خاموش