1 شوخی که مرا هست تمنای وصالش وحشی تر از آهوی رمیده است خیالش
2 چشم و دل من تشنه حسنی است که از لطف در آینه و آب نیفتاده مثالش
3 هر چند که گیرنده بود خون شهیدان چون لاله بود داغدل از چهره آلش
4 گردید مه عید مرا ناخنه چشم تا چشم من افتاد به ابروی هلالش