-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خانه دل روشنی از دیده روشن گرفت زنده دل را کرد در گور آن که این روزن گرفت
2 سرمه چشم ملایک می شود خاکسترش هر که را برق تمنای تو در خرمن گرفت
3 برنمی خیزد به تعظیم قیامت از زمین خاک دامنگیر عزلت هر که را دامن گرفت
4 می کند از خون خود شیرین، دهان تیشه اش هر که چون فرهاد کار عشق بر گردن گرفت
5 از دل سخت تو نتوانست لطفی واکشید آه گرم من که از ریگ روان روغن گرفت
6 از لباس عاریت هر کس به آسانی گذشت در گریبان مسیحا جای چون سوزن گرفت
7 گوهر شهوارم اما زیر پا افتاده ام بوسه زد بر دست خود هر کس که دست من گرفت
8 نیست صائب روز میدان در شمار پردلان هر که نتواند به مردی تیغ از دشمن گرفت