1 دل فسرده ز داغ آتشین عذار شود که سنگ دیده ور از خرده شرارشود
2 اگر ز اهل دلی با شکستگی خوش باش که دل شکسته چو گردد یکی هزار شود
3 چه غم ز سختی ایام پاک گوهر را که لعل در جگر سنگ آبدار شود
4 به جای گرد قیامت ز خاک برخیزد به این روش اگر آن فتنه جو سوار شود
5 فروغ روی تو از صد نقاب می گردد مگر عذار ترا شرم پرده شود
6 ز اتفاق شود دشمن ضعیف قوی که مور در نظر از اجتماع مار شود
7 نمی توان به سخن زود شد علم صائب که از هزار یکی بر سخن سوار شود